حکایتى عجیب در حریّت
حکایتى عجیب در حریّت
در تاریخ آمده یزید یا عامل او در راه سفر حج وارد مدینه شد، به دنبال شخصى از قریش فرستاد، چون به مجلس آن ستمگر آمد به او گفت، به بردگى و بندگیت نسبت به من اقرار کن. اگر خواستم ترا به عنوان غلام حلقه به گوش به فروش مى رسانم، اگر نخواستم به عنوان برده تو را نگاه مى دارم، پاسخ داد به خدا قسم از نظر ریشه و اصالت و حسب و نسب از من بزرگوارتر نیستى، و پدرت در جاهلیت و اسلام بهتر از پدر من نبود، و در دین و ایمان خودت از من برتر نیستى، و در خوبى فضیلتى بر من ندارى، با این همه خصوصیتى که در من است چگونه به بندگى و غلامى خود نسبت به تو اقرار کنم؟!
ستم گر به او گفت اگر به این مسئله اقرار نکنى فرمان قتلت را مى دهم، پاسخ داد کشتن من بزرگتر از کشتن حضرت حسین(علیه السلام) نیست، چون برخورد به اینجا رسید فرمان قتلش صادر، و به خاطر حفظ حریت و آزادى و اراده و اختیار به فیض باعظمت شهادت رسید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:
أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا أَمَةً وَ إِنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ أَحْرارٌ. اى مردم، آدمیزاد برده و کنیز به دنیا نیامد، به حقیقت که تمام مردان و زنان آزادند.
و نیز آن حضرت فرمود:
لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً.
برده کس مباش، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
باید توجه داشت که منظور از آزادى، آزادى وجود انسان از قید بردگى و عیودیت نسبت به هم نوع، در برابر شهوات و غرائز غلط، و آلودگى هاى اخلاقى است.
انسان وقتى به دنیا مى آید پاک و پاکیزه، و گوهرى گرانبها، و موجودى والا، و آزاد از بردگى غیر، و داراى کرامت نفس، و شرافت وجود، و در یک کلمه آزاد از رذائل و پلیدیها، و داراى اراده و اختیار است.
هدایت حضرت حق، همراه با عقل و فطرت و نبوت انبیاء و امامت امامان و قرآن مجید، و آگاهان و بینایان، براى بکار گیرى این آزادى و اراده و اختیار، او را دنبال مى کند، تا در سایه این همه لطف و عنایت پروردگار از آزادى خود استفاده کند، و به انتخاب امور احسن برخیزد، و از این راه به سعادت دنیا و آخرت برسد.
انسان اگر توجه به این معنا نکند، و از هدایت حق روگردان شود، بدون شک گوهر آزادى و اراده و اختیار را در برابر فرعون منشان، و طواغیت زمان و آز و حرص و کبر و حسد و غرائز و شهوات از دست خواهد داد، و برده دنیا و بنده دیگران و عبد شهوات و غرائز، و اسیر حرص و طمع خواهد شد، و از نمد کرامت و سعادت، و خیر دنیا و آخرت کلاهى نخواهد برد.
آنان که به هر عمل خلافى دست مى زنند، و به هر شهوت و گناهى خود را آلوده مى کنند، و مطیع و فرمانبر هر کسى مى شوند و نام این بى قیدى و بى بند و بارى را آزادى مى گذارند برده اى جاهل، و غلامى پست و عبدى ذلیل و موجودى بیچاره اند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:
مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً.
آنکه خواسته هاى نامشروع را رها کند آزاد است.
و نیز فرموده:
الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها، وَ رَجُلٌ إِبْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها.
دنیا گذرگاه است و مردم در آن دو دسته اند: آنکه خود را به شهوات و مادیات و آلودگیها فروخت، پس وجودش را در معرض هلاکت و نابودى قرار داد، و آنکه خود را از این همه خرید، پس وجودش را از هر شرى در دنیا و هر عذابى در آخرت آزاد کرد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خَمْسُ خِصال مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ خَصْلَةٌ مِنْها فَلَیْسَ فیهِ کَثیرُ مُسْتَمْتَع: أَوَّلُها الْوَفاءُ، وَ الثّانِیَةُ التَّدْبیرُ، وَ الثّالِثَةُ الْحَیاءُ، وَ الرّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ الْخامِسَةُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّیَّةُ.
پنج خصلت است، کسى که یک خصلت از آن را دارا نباشد در او چیز زیادى نیست که بتوان از او بهره مند شد، اول آن وفا و دوم آن عاقبت اندیشى، و سوم آن حیا، و چهارم خوش خلقى، و پنجم از آن که همه این خصلت ها را در انسان جمع مى کند حریّت و آزادى است.
على(علیه السلام) فرمود:
لا یَسْتَرِقَّنَّکَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً.
طمع ترا به بردگى نگیرد، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
و نیز آن جناب فرمود:
مِنْ تَوْفیقِ الْحُرِّ إِکْتِسابُ الْمالِ مِنْ حِلِّهِ.
کسب مال از طریق حلال از توفیق الهى انسان آزاد است.
نظام خانواده در اسلام
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=60&catid=6